شهادت محمد و عون بن عبدالله ( زبانحال حضرت زینب)
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند چـشـم در راه محـبـت های مـادر نیـستند سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که با عـلـی ها هـدیـه های او بـرابـر نیـستند وقت تزیین کردنِ عـون و محمد با زره از صمیم قلب خوشحال است دختر نیستند مادری در خیمه اش می داد دلداری به خویش بچه های من که رعـناتر از اکـبر نیستند بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند هر دوتا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند چون رباب و نجمه نه خاموش ماند و گفت که با حسین بن علی آن ها که خواهر نیستند تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت پیش عباس و حـسین اینها برادر نیستـند تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت بچه های من خـدا را شکـر دیگر نیستند |